سلطان جلال الدین خوارزمشاه
من زمام سلطنت خوارزم را هنگامی به کف می گیرم که مغولان بر آن مستولی هستند. من سرکردگی لشکرهایی را به عهده می گیرم که از آنها جز نام نمانده است و همه چون برگ های پس از طوفان پراکنده اند. ولی من در این شب تار که پرده ی ظلمت بر ممالک اسلام فرو کشیده است در کوهها آتش به دعوت جهاد بر می افروزم و دلاوران را گرد می آورم.
سلطان جلالالدین (۱۲۳۱-۱۱۹۹ میلادی)، آخرین پادشاه امپراتوری خوارزمشاهیان
پدرش، سلطان محمد خوارزمشاه، زاده سلطان تکش ترکمن و ترکن خاتون از طایفه قانگلی (قئپچاق) بود.سلطان جلالالدین از مادر ترکمن به دنیا اومده بود و همیشه با ترکمنها بود. پدرش، سلطان محمد وقتی در سالهای آخر عمرش به آبسکون دریای خزر فرار میکنه، پسرانش جلالالدین، آقشاه و اوزلاق خان رو به نزد خودش فرا میخونه و اعلام میکنه که در مقابل چنگیز خان فقط جلالالدین توانایی مقاومت رو داره و به همین خاطر، هر چند با بازیهای سیاسی و دسیسههای ترکن خاتون، قرار بود فرزند دیگر سلطان محمد از زن قئپچاق به سلطنت برسه، خوارزمشاه همون جا جلالالدین رو جانشین خودش تعیین میکنه.
سلطان جلالالدین در فوریه ۱۲۲۱ میلادی بعد از مرگ سلطان محمد خوارزمشاه به قدرت میرسه و مبارزه علیه چنگیزخان رو آغاز میکنه. با جمع کردن ۳۰۰ سوار جانباز و ورزیده ترکمن، جلالالدین به خراسان حرکت و در ناحیه نوسای (به فارسی، نسا) با حمله به لشکر ۷۰۰ نفری از مغولها، اونها رو نابود میکنه.
جلال الدین پیکی با نامه ی کوتاه بدین مزمون نزد چنگیزخان می فرسته
« جای دیدار مارا برای کارزار معین کن، من در آن آوردگاه منتظر تو خواهم بود ».
به خاطر حملات جدید گروه خاص جلالالدین، چنگیز خان مجبور میشه سپاهی ویژه رو به خوارزم و خراسان بفرسته: سپاهی که با فرزندان جوان جلالالدین روبرو میشه و هر دوی اونها رو میکشه.
به شهادت شهابالدین نسوی، منشی خوارزمشاهیان و همراه جلالالدین در نبردهاش، پیروزی این سپاه ترکمن، اولین پیروزی بر لشکریان چنگیزخان بود و هر چند در مقیاسی کوچک (۷۰۰ نفر)، اما باعث شد جنبشهای مقاومت جدید در آسیای میانه شکل بگیرن.جلالالدین سپس به سمت غزنه حرکت میکنه و در مرغاب علیا، قائممقام سابق ماری (در فارسی، مرو)، خان ملک ترکمن در راس سپاهی ۴۰۰۰۰ (چهل هزار) نفره از ترکمنها، بهش میپیونده. کمی بعدتر، خان بزرگ ترکمن، سیفالدین خان که او هم ۴۰۰۰۰ (چهل هزار) سپاه داشت به این گروه ملحق میشه. در نزدیکی قندهار، ترکمنها سپاه دیگر مغول رو در هم میکوبن و به غزنه میرسن. در غزنه، برادر ناتنی جلالالدین، امینالملک و ژنرال تیمور ملک به سپاه ترکمنها میپیوندن. به گروه جدید مقاومت، خان قارلوقها، اعظم ملک و خان افغان، مظفر ملک هم اضافه میشن. در تابستان ۱۲۲۱، جلالالدین به تخارستان حمله و لشکر مغولها در والیان رو نابود میکنه. چنگیز خان که از این شکستها کاملا برآشفته شده بود، برادر خودش و از بزرگترین ژنرالهای ارتشش، شیگی قوتوقو رو برای انهدام سپاه جلالالدین میفرسته. در کنار شهر نروان، جنگ بین سپاه جلالالدین و ارتش مغولها شکل میگیره و چند روز به طول میانجامه. مغولها کاملاً شکست میخورن و از چند ده هزار سرباز، فقط چند صدتای اونها، به همراه شیکی قوتوقو موفق میشن به سمت اردوگاه اصلی مغولها فرار کنن.مورخان متفقالقول هستن که شکست ارتش مغول در نروان تنها شکست بزرگ چنگیزخان در تمامی تاریخ نظامیش در آسیاست.
متأسفانه دربار خوارزمشاهیان، مخصوصاً به خاطر بازیهای سیاسی ترکن خاتون، بانوی بزرگ دربار، دچار دودستگی و اختلاف شدید بین قئپچاقها و ترکمنها بود و همین اختلافات به سقوط دولت خوارزمشاهیان و گسترش امپراتوری چنگیزخان میانجامه. یکی از خانان قبجاق به خاطر یک اسب تازی در هنگام تقسیم غنائم، بر سر ملک اغراق که فرمانده لشکر بزرگی بود زد. جلال الدین هرچقدر کوشید نتونست اونها رو آشتی بده. سپس مظفر ملک سپهدار افغان، اعظم ملک سردار قرلوف و ملک اغراق سرکرده خلج ها به دام فریب چنگیز افتادن و اردوی جلال الدین رو ترک کردن. جلال الدین هر چقدر کوشید نتونست به اونها بفهمونه که اگر از یکدیگر جدا بشن چنگیز خان به هر یک از اونها جداگانه حمله می کنه و به راحتی نابودشون می کنه در نتیجه نصیحت های جلال الدین بی نتیجه ماند.
بعد از این واقعه، چنگیز خان شخصاً در راس سپاهی فوقالعاده بزرگ برای مبارزه با جلالالدین حرکت میکنه و نبرد تاریخی رود سند شکل میگیره.طبق جامعالتواریخ جلال الدین با هفتصد سرباز دست از جان شسته در قلب لشکر قرار می گیره و پس از نیمروز مقاومت ارتش جلال الدین شکست می خوره. مغولان فرمان چنگیز را که گفته بود « سلطان را به زخم تیر نکشید » به یاد داشتن و به این ترتیب جلال الدین رو محاسره کردند. سرانجام چون کار تنگ شد، جلال الدین اسب خسته ی خودش رو عوض می کنه و سوار اسب ترکمنی و محبوب خودش میشه ، کلاهخود و جوشنش رو به زمین میندازه، تنها شمشیرش رو به دست می گیره و چنان به اسبش می تازه و از فراز سخره های بلند کرانه، خودش رو با اسبش به امواج تیره رنگ رود تیزتاز سند پرت می کنه و شنا کنان به سوی دیگر رودخانه می رسه و از شیب تند سخره ها بالا میره و از اونجا نوک شمشیرش رو به سمت چنگیزخان میگیره و با شمشیر آخته چنگیزخان رو تهدید می کنه، سپس سوار اسبش میشه و خیلی زود از نظرها ناپدید میشه. با مشاهده این واقعه ، «چنگیز خان از غایت تعجب دست بر دهان نهاد و او را با پسران قیاس مینمود و میگفت، از پدر، پسر چنین باید».
سپاهیان سلطان، زن و مادر جلال الدین رو بخاطر اینکه به چنگ مغولان نیفتند به آب می اندازن تنها کسی که زنده مانده بود و اسیر مغولان شد پسر هفت ساله جلال الدین بود. پسرک رودرروی چنگیزخان ایستاده بود و بی هراس و نفرت بار به چنگیزخان نگاه می کرد. چنگیزخان گفت : « تبار دشمنان ما باید از بیخ برکند. اخلاف چنین مسلمانان دلیری نوادگان مرا ریز ریز خواهند کرد؛ قلب این پسر را بیرون آورید و پیش سگ شکاری من بیاندازید».
سلطان جلال الدین پس از این نبرد سالها از دیاری به دیار دیگر می رفت و به پایمردی دلیران شمشیرزن، پیکار با مغولان رو ادامه می داد. ولی هیچوقت نتونست سپاه بزرگی تشکیل بده و کار با مغولان رو یکسره کنه.
از کتاب تاریخی «چنگیز خان» از واسیلی گریگوریویچ یانچهوتسکی، نویسنده شوروی.
با تشکر از ناصر توسلی